آنالیز کتاب وداع با اسلحه؛ زندگی نامه ای ترین اثر همینگوی

به گزارش قالب وبلاگ ها، جنگ جهانی اول یک جنگ دلخراش بود که جان بیش از 8 میلیون سرباز را گرفت و بیش از 21 میلیون نفر را مجروح کرد. تقریباً کل جنگ در پیچ و خم های پیچیده سنگرها انجام شد، جایی که سربازان غذا می خوردند، می خوابیدند و می جنگیدند. زندگی در سنگر وحشیانه بود. سربازان در چاله های باریک حفرشده در زمین زندگی می کردند. چاله هایی که اغلب در معرض شرایط چالش برانگیزی نظیر آب و هوای بد، حشرات و جوندگان قرار داشتند. مستراح ها و گورهای دسته جمعی به کثیفی و بوی تعفن سنگر دامن می زدند. به سربازان جیره غذایی روزانه داده می شد، اما توزیع آذوقه چندان مناسب نبود و سربازان غالباً از آن محروم می شدند، مخصوصاً در اواخر جنگ. علاوه بر این، جنگ جهانی اول اولین جنگی بود که در آن از سلاح های شیمیایی استفاده کردند. قربانیان حملات شیمیایی بی دفاع بودند و با مرگ های دردناک و بیمارگونه جان خود را از دست دادند.

آنالیز کتاب وداع با اسلحه؛ زندگی نامه ای ترین اثر همینگوی

در طول جنگ دنیای اول، دولت ها از تبلیغات استفاده می کردند تا مردان جوان را به دفاع از ناموس کشورشان و جنگیدن در جبهه تشویق نمایند. مردان جوان هم در پی تجربه شکوه جنگ، دسته دسته ثبت نام می کردند، بدون اینکه بدانند در جنگ چه چیزی در انتظارشان است. حتی قبل از ورود ایالات متحده به جنگ در سال 1917، بسیاری از آمریکایی ها برای جنگیدن در جبهه متفقین داوطلب شدند.

اما با رسیدن به جبهه، بعضی از سربازان ناامید شدند. کسانی که از جنگ جان سالم به در بردند اغلب از نظر روحی آسیب دیدند. گرترود استاین، یکی از مربیان همینگوی، از این جوانان به عنوان نسل گمشده یاد کرد. نام نسل گمشده به گروهی از هنرمندان و نویسندگان - از جمله همینگوی - که در طول جنگ دنیای اول به ظهور و بلوغ رسیدند اطلاق شد. جنگ یک موضوع مشترک در آثار آن نسل بود. برای مثال، همینگوی در وداع با اسلحه، بی نظمی، سرگردانی و تراژدی جنگ را توصیف می نماید. این توصیفات رمان را در زمره آثار ضد جنگ قرار می دهد.

وداع با اسلحه 11 سال پس از انتها جنگ دنیای اول یعنی در سال 1929 منتشر شد. برای همین همینگوی خود را موظف به توضیح ارجاعات جغرافیایی یا سیاسی نمی دانست، زیرا بیشتر مخاطبانش به خوبی آن موارد را در فکر داشتند. جنگ دنیای اول (1914-1918) که در ابتدا به عنوان جنگ بزرگ شناخته می شد، نیروهای متفقین را در مقابل متحدین آلمان قرار داد. بیشتر جنگ های رمان در کوه های آلپ، در امتداد مرز شمال شرقی ایتالیا و اتریش رخ می دهند.

زندگینامه ارنست همینگوی

ارنست همینگوی در 21 ژوئیه 1899 در اوک پارک، ایلینوی متولد شد. در طول جنگ دنیای اول وقتی تنها 18 سال داشت، داوطلبانه به ارتش ایتالیا ملحق شد و به عنوان راننده آمبولانس در خط مقدم خدمت کرد. چند هفته پس از ورود او، هنگامی که در بین سربازان در حال توزیع شکلات و سیگار بود، یک خمپاره منفجر شد. در این انفجار یک سرباز کشته شد، پاهای سرباز دیگری منفجر شد و همینگوی هم به شدت زخمی شد. او یک مدال نقره برای شجاعت دریافت کرد و برای بهبودی به بیمارستانی در میلان فرستاده شد، جایی که با پرستاری به نام اگنس فون کوروسکی آشنا و عاشق او شد. اگر این ماجرا برایتان آشنا به نظر می رسد، به این دلیل است که وداع با اسلحه زندگی نامه ای ترین رمان همینگوی است.

پس از جنگ، همینگوی با هادلی ریچاردسون، اولین زن از چهار همسرش ازدواج کرد و به عنوان خبرنگار اخبار خارجی در پاریس مشغول به کار شد. اولین رمان او، خورشید همچنان می دمد، در سال 1925 منتشر شد. همینگوی از ریچاردسون طلاق گرفت، با همسر دومش، پائولین فایفر، ازدواج کرد و در سال 1928 برای تولد پسرش، پاتریک، به ایالات متحده بازگشت. او در این مدت کتاب وداع با اسلحه را نوشت. وداع با اسلحه ابتدا در مجله Scribners Magazine منتشر شد و سپس در سپتامبر 1929 به عنوان یک رمان کامل منتشر شد.

همینگوی در سال 1954 برنده جایزه نوبل ادبیات شد. او به دلیل عزمش برای به تصویر کشیدن حقیقت مورد ستایش نهاده شد. وداع با اسلحه به عنوان توضیحی هنرمندانه و کامل از برداشت های گیج نماینده و دردناک همینگوی از جبهه piave در سال 1918 توصیف شد.

همینگوی در طول جنگ داخلی اسپانیا در دهه 1930 و جنگ دنیای دوم در دهه 1940 به عنوان گزارشگر به جنگ رفت. او در طول زندگی اش تصویری از شجاعت مردانه بود. همینگوی از افسردگی و اعتیاد به الکل رنج می برد که در نهایت منجر به خودکشی او شد. او در 2 ژوئیه 1961 در آیداهو چشم از دنیا فروبست.

خلاصه کتاب وداع با اسلحه

وداع با اسلحه به وسیله مردی آمریکایی که در طول جنگ دنیای اول در ایتالیا آمبولانس صلیب سرخ را می راند، روایت می شود. تا قبل از بخش دوم رمان، نام کامل او را نمی دانیم. در بخش اول، او به عنوان آقای هنری یا ستوان شناخته می شود.

آقای هنری داستان خود را در زمان گذشته روایت می نماید. داستان خاطره وقایعی است که توضیح داده می شود. ممکن است در این فکر باشید که او اکنون کجاست، چه می نماید، در جریان وقایعی که بازگو می نماید چند ساله بوده و وقتی آنها را بازگو می نماید چند ساله است. این رمان هرگز این اطلاعات را فاش نمی نماید، و هیچ جزئیات مشخصی را ارائه نمی دهد که به ما یاری کند آن را بفهمیم، بنابراین فقط می توانیم تصور کنیم و حدس بزنیم. ما حتی نمی دانیم چند سال از وقوع این رویداد می گذرد.

این رمان حتی سال هایی را که روایت در طی آن اتفاق می افتد به ما نمی گوید. فقط با جستجوی نبردهای جنگ دنیای اول که در متن ذکر شده و آنالیز دقیق سایر اطلاعات داده شده، متوجه می شویم که بین سال های 1916 و 1918 تنظیم شده است.

در بخش اول، آقای هنری با کاترین بارکلی، یک پرستار انگلیسی در گوریتزیای ایتالیا، جایی که بیمارستان صلیب سرخ بر پاست، دیدار می نماید. آنها برای مدت کوتاهی رابطه ای عاشقانه آغاز می نمایند، اما وقتی آقای هنری در جریان یک نبرد مجروح می شود، او را به بیمارستانی در میلان می فرستند.

در بخش دوم، آقای هنری به بیمارستان آمریکایی در میلان می رسد و به زودی متوجه می شویم که نام کوچک او فردریک و نام خانوادگی اش هنری است. کاترین به سرعت وارد می شود و وقتی فردریک او را می بیند، متوجه می شود که او را دوست دارد. آنها یک رابطه عاشقانه زیبا را در طول حدود سه ماه آغاز می نمایند. در طول این مدت فردریک از مصدومیت خود بهبود می یابد.

وقتی کاترین به فردریک می گوید که سه ماهه باردار است، آنها تصمیم می گیرند به مدت شش هفته به مرخصی بروند. اما وقتی خانم ون کامپن، رئیس بیمارستان، از نوشیدن و لحن گستاخانه او خسته می شود، مرخصی او را لغو می نماید و به فردریک دستور داده می شود که به گوریتزیا برشود. در آخرین شب فردریک در میلان، او و کاترین با هم اتاقی در هتل می گیرند و چند ساعتی را در آنجا می گذرانند. سپس فردریک قطار نیمه شب را می گیرد و برمی شود. کاترین و فردریک نمی دانند که آیا دوباره هرگز همدیگر را خواهند دید یا خیر.

در بخش سوم، فردریک که به گوریتزیا بازگشته درگیر عقب نشینی از کاپورتو می شود. آمبولانس هایی که فردریک و خدمه اش می رانند در گل و لای گیر می نمایند و در نهایت مجبور می شوند آنها را رها نمایند. دو سرباز با فردریک و خدمه اش سوار شده بودند. زمانی که آنها از یاری برای آزادسازی وسایل نقلیه از گل سر باز زدند، فردریک به آنها شلیک کرد و یکی را کشت. طبق اطلاعاتی که در بخش دو دریافت کردیم، این اولین باری است که فردریک یک مرد را می کشد. هنگامی که به نظر یا باید فرار کند یا کشته شود، فردریک پست خود را در ارتش ترک می نماید.

در بخش چهارم، فردریک برای جستجوی کاترین به میلان بازمی شود. او متوجه می شود که کاترین در استرسا (شهری در ایتالیا) است. پس از قرض گرفتن چند لباس غیرنظامی از یکی از دوستان، به آن سمت می رود. فردریک به طرز معجزه آسایی کاترین را پیدا می نماید و آنها دوباره به هم می رسند.

کاترین و فردریک چند روز را با خوشحالی با هم سپری می نمایند. سپس در نیمه های شب متوجه می شوند که فردریک صبح به دلیل فرار از خدمت دستگیر خواهد شد. آنها با قایق پارویی به سوئیس فرار می نمایند و پیروز می شوند مقامات سوئیسی را متقاعد نمایند که برای ورزش زمستانی در سوئیس هستند.

در بخش پنجم، فردریک و کاترین یک کلبه در کنار کوه اجاره می نمایند و تا یک ماه قبل از تولد نوزاد، آنجا زندگی می نمایند. سپس به هتلی نقل مکان می نمایند تا به بیمارستان نزدیک تر باشند. کاترین زایمان وحشتناکی دارد و تحت عمل سزارین قرار می گیرد و این آغازی است بر انتها عمیق و تلخ وداع با اسلحه.

آنالیز کتاب وداع با اسلحه

وداع با اسلحه یک رمان نیمه اتوبیوگرافیک است. همینگوی واضحا برای نوشتن این رمان به تجربیات خود در طول جنگ دنیای اول در ایتالیا اتکا نموده، اما مسلما از منابع دیگری نیز بهره برده. چون وداع با اسلحه در سال 1916 آغاز شده، اما همینگوی تا تابستان 1918 به ایتالیا نرسیده بود. عقب نشینی ایتالیا از کاپورتو، که در رمان با جزئیات توضیح داده شده است، در اکتبر 1917 آغاز شد. پس چگونه همینگوی آن را به خوبی توصیف کرد؟ همینگوی روزنامه نگار بود و در زمان عقب نشینی برای روزنامه کانزاس سیتی استار کار می کرد، جزئیات آن را خوانده بود و به طور کلی به شدت نگران جنگ بود. به احتمال زیاد همین نگرانی هم در وهله اول او را برای ثبت نام در صلیب سرخ ترغیب کرد.

هنگامی که اولین قسمت وداع با اسلحه به وسیله مجله Scribners منتشر شد، سر و صدای زیادی به پا کرد و به دلیل روایت بی پروایی که داشت به وسیله پلیس بوستون ممنوع شد. اما خوشبختانه، این ممنوعیت تنها باعث افزایش فروش شد و به رمان تبلیغات رایگان داد. امروزه، وداع با اسلحه به خاطر روایت حساسش از جنگ شناخته می شود.

همینگوی پیروز شد در وداع با اسلحه ماجراهای دلخراشی را که در جریان عشق اتفاق میفتند به تصویر بکشد. او یک واقع گرا بود- مردی که می دانست، حتی در اوج عشق، ممکن است در حال تجربه درد و غم باشیم.

روابط انسانی دشوارند. مخصوصاً زمانی که مجبور هستید با شرایط محیطی پیچیده ای سروکار داشته باشید. گاهی فاصله، شغل، خانواده یا در خصوص وداع با اسلحه جنگ دنیای به پیچیدگی روابط اضافه می نمایند. مهم نیست که چقدر عشقتان شدید است، هر چقدر هم که شدید باشد گاهی اوقات نمی تواند کافی باشد.

شاید تا به حال به یک نفر شلیک ننموده باشید، ارتش را ترک ننموده باشید و تا سوئیس پارو نزده باشید اما می دانید که وقتی تمام دنیا علیه شما و سر راه خوشبختی، آرامش و عشقتان نهاده شده اند، چه حالی دارد. در چنین موقعیتی تنها کاری که می خواهید انجام دهید این است که با عشقتان فرار کنید تا در نهایت خوشبختی را به چنگ آوررید اما زندگی بسیار پیچیده تر و بی رحم تر از این حرف ها است. این واقعیت تلخ و شوم را همینگوی هنگام نوشتن کتاب وداع با اسلحه بهتر از هر کسی می دانست.

در بخشی از رمان وداع با اسلحه که با ترجمه نجف دریابندری به وسیله انتشارات نیلوفر به چاپ رسیده می خوانیم:

کتاب وداع با اسلحه اثر ارنست همینگوی

120,000 تومان

مشاهده و خرید

منبع: دیجیکالا مگ

به "آنالیز کتاب وداع با اسلحه؛ زندگی نامه ای ترین اثر همینگوی" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "آنالیز کتاب وداع با اسلحه؛ زندگی نامه ای ترین اثر همینگوی"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید